Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب |  پروژه‌ها  | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

 

 

23-02-2024

 

شروط برقراری یا تحقق هم ارزی جرم و انرژی، کوانتیده شدن انرژی در فضا – زمان، توجیه فیزیکی و اثبات ریاضی اصل هم ارزی

 

 

 همان‌طور که می‌دانیم با برسی، تجزیه‌وتحلیل و حتی تفسیرکردن انرژی جنبشی در فیزیک مکانیک و ترکیب آن با پدیده افزایش جرم به نسبت افزایش سرعت در تبدیلات لورنتس - جرالد، اصل هم ارزی جرم و انرژی در نسبیت خاص ارائه شده است. این معادلات چه هستند؟

 

 

Ek انرژی جنبشی، m جرم، v سرعت، m۰ جرم در حال سکون و c ثابت فیزیکی است. هم ارزی جرم و انرژی در اصل به‌عنوان یک پارادوکس در نسبیت خاص بود که توسط آنری پوانکاره شرح داده شده و انیشتین آن را در سال ۱۹۰۵ در مقاله "آیا اینرسی یک جسم به انرژی درونش بستگی دارد؟" ارائه کرده است. انیشتین اولین کسی بود که پیشنهاد داد که هم ارزی جرم و انرژی یک اصل کلی بوده و نتیجه‌ای از تقارن یا هم بافتگی فضا - زمان است.

 

 

اما جریان واقعی از چه قرار است؟

موضوع از آنجایی شروع شد که کیهان‌شناسان با استفاده از قوانین و معادلات مکانیک نیوتنی یا فیزیک مکانیک کلاسیک، موفق به‌اندازه گیری جرم اجرام سماوی منظومه شمسی شدند و با استفاده از علم شیمی و.... دریافتند که هیچ‌گونه ترکیب یا فرایند شیمایی در خورشید یا ستارگان دیگر روی نمی‌دهد و اصولاً این چنین فرایندهای شیمیایی شناخته شده، نمی‌تواند به این مدت‌زمان طولانی، آن هم با این مقدار از تابش، انرژی تولید و تأمین نماید و از طرفی فیزیک‌دانان متوجه شدند که در زمان واپاشی رادیوایزوتوپ‌ها و شکافت هسته‌های ناپایدار، مقدار قابل‌توجه و فوق‌العاده زیادی انرژی به‌صورت گرما و.... تولید و منتشر می‌شود. ازاین‌رو دانشمندان به این باور رسیدند که در واکنش‌های همجوشی و یا شکافت و..... تبدیلات ناشناخته و مرموزی از ماده در حال انجام است که منبع و منشأ این انرژی بسیار زیاد و طولانی‌مدت است. دراین‌رابطه فیزیک‌دانان موفق به دستیابی به روش‌هایی شده بودند که جرم اتم‌ها و ذرات را با دقت بسیار بالایی اندازه‌گیری می‌کرد و متوجه شدند که قانون پایستگی جرم و انرژی نقض می‌شود. یعنی بر عکس انتظارها، در کنش‌های هسته‌ای، مقدار بسیار کمی از جرم ماده ناپدید می‌شود و به‌صورت تجربی دریافتند که مقدار جرم نابود شده، با حاصل تقسیم انرژی تولید شده بر مربع سرعت نور برابر است. این اکتشاف بزرگ و تاریخی مربوط به گروهی از فیزیک‌دانان آلمانی بود که تحقیقات فوق‌سری و محرمانه‌ای برای تولید جنگ‌افزار هسته‌ای در ارتش آلمان نازی در پیش گرفته بودند و چون این هدف و نتایج به‌دست‌آمده از تحقیقات، جنبه نظامی و استراتژیک برای نازی‌ها داشت، در نتیجه افشا و ارائه آنها در مقالات و مجامع علمی ممنوع و غیرممکن بود. ولی فیزیک‌دانان در جلسات و محافل خصوصی خود، در مورد آن سخن می‌گفتند و تبادل نظر می‌کردند که بعدها این مطالب بسیار مهم، توسط انیشتین به ایالات متحده امریکا منتقل شد. در واقع انیشتین همانند یک جاسوس علمی یا دزد فناوری رفتار کرد و طی مدارک معتبر تاریخی، امریکایی‌ها را از وجود این‌چنین پروژه نظامی بسیار خطرناک و همچنین ماهیت علمی و جزئیات فنی آن باخبر، حتی آنها را ترغیب به تولید و استفاده از این چنین جنگ‌افزاری نمود (پیش‌دستی به نازی‌ها، خیانت به ملت و دولت آلمان) که هرگز قابل‌تحمل و بخشش هم نبود. ولی آنچه که ذهن انیشتین را درگیر کرد، اولاً توجیه علمی و فرمول بندی کردن این پدیده و ثانیاً شناخت ماهیت خود انرژی جنبشی اجسام در فیزیک مکانیک بود. چرا که سعی داشت افتخار علمی این اکتشاف بزرگ را به نام خود ثبت کند و از طرفی طبق معادلات لورنتس - جرالد مشخص شده بود که با افزایش سرعت، ساعت‌ها کند کار کرده و مترها کوتاه می‌شوند. ازاین‌رو هیچ بعید نیست که با افزایش سرعت، جرم اجسام نیز افزایش یابد که فرمول‌های کلی که با مقایسه دو دستگاه مختصات دکارتی توسط لورنتس - جرالد به‌صورت هم‌زمان به‌دست‌آمده بودند، از قرار زیر است که بعدها انیشتین با استفاده از یک مثلث قائم الزاویه و مثال واگن در حال حرکت، این روابط را بازنویسی کرد که متأسفانه افتخار صحت این روابط نیز نصیب او شده است.

 

 

یعنی Δt' بازه زمانی ناظر ساکن، Δt بازه زمانی ناظر در حال حرکت، v سرعت جسم یا ناظر، c ثابت فیزیکی، l' طول یا بعد در حال سکون، l طول یا بعد در حال حرکت، m جرم جسم در حال حرکت و m۰ جرم در حال سکون است. انیشتین برای توجیه شخصی خود همچنین عموم (خواننده مقالاتش) در نهایت چنین استنباط کرد که این انرژی جنبشی ناشی از سرعت جسم یا ناظر، درونش ذخیره شده و هم ارز و معادل آن به‌صورت جرم اضافی به جرم اولیه در حال سکونش افزوده می‌شود. یعنی:

 

 

که Δm هم ارز انرژی جنبشی جسم در حال حرکت است. یعنی:

 

در حقیقت چنانچه انیشتین می‌خواست در این هدف خود موفق بوده باشد، اصل هم ارزی جرم و انرژی را می‌بایست از اطلاعات اولیه فوق استخراج کند. مشکل اینجاست که هر چند انرژی جنبشی به‌صورت جرم در جسم در حال حرکت افزوده می‌شود، ولی چون این انرژی جنبشی جرم پیدا می‌کند و خودش نیز دارای اینرسی یا لختی می‌شود، حذف این مقدار جرم جدید، از اینرسی کل جسم در حال حرکت، کار بسیار دشواری است. ازاین‌رو نظر دادند که رسیدن سرعت اجسام با داشتن جرم سکون اولیه به‌سرعت نور غیرممکن است. چون در نزدیکی سرعت نور، جرم بی‌نهایت می‌شود و برای رسیدن به‌سرعت نور یا شکستن این دیوار سرعت نوری، نیروی بی‌نهایتی وجود ندارد. ولی او می‌دانست که فیزیک‌دانان آلمانی این رابطه هم ارزی را به‌صورت زیر می‌نوشتند:

 

و نمونه بارز و روشن آن، واحد انرژی الکترون‌ولت (eV) و واحد جرم (eV/c^2) در فیزیک ذرات یا هسته‌ای است. علت بر اینکه ژرمن‌های مرید پیشوا، این رابطه را به‌صورت تجربی، این‌چنین یافته بودند.

 

در معادله فوق e انرژی تولید شده در سیستم کنش‌های هسته‌ای نازیست و m جرم مفقود شده در سیستم متعلق به حزب نازیسم بود. این فرمول به‌قدری مهم و محرمانه بود که فقط به‌صورت یک جمله سری بیان شده و مابین فیزیک‌دانان به‌صورت یک رمز مبادله می‌شد و هیچ‌کس حق نداشت آن را در جایی به‌صورت ریاضی ثبت کند. مگر در مدارک فوق‌سری نظامی و محاسبات مربوط به آن که از حروف لاتین گمراه‌کننده استفاده می‌شد و خواندن، درک و فهم آن برای دیگران ممکن نبود (استاندارد نوشته نمی‌شدند و کمیت‌های فیزیکی اشتباه گرفته می‌شدند). اما آریا گراها نگران مفقودشدن این مقدار بسیار کم و ناچیز از جرم مواد گران‌قیمت و کمیاب، هم سنگ با الماس معدنی نبودند. ولی چون انیشتین به دنبال توجیه این مفقودی بود، جرم مفقودالاثر شده نازی‌ها را وارد معادله کرد و معادلات خود را چنین نوشت. چرا که برای او، این جرم بسیار باارزش و گران‌قیمت بود. چرا که شهرت جهانی به همراه داشت:

 

که بیان می‌کرد اولاً تمایز و فرقی مابین جرم در حال حرکت و جرم در حال سکون وجود دارد و ثانیاً همان‌طور که جرم در کنش‌های هسته‌ای می‌تواند به انرژی تابشی یا حرارتی تبدیل شود، انرژی جنبشی هم می‌تواند به‌صورت جرم درآمده و به جرم در حال سکون افزوده شود و چیز جدیدی برای توضیح یا توجیه علمی و ریاضی این پدیده هم ارزی نداشت. چون خودش از معادلات تجربی قبلی ژرمن‌ها استفاده کرده بود. به‌هرحال انیشتین بعدها این معادله را به‌صورت زیر نوشت که حالت کلی داشت و از E به‌جای e استفاده کرد و آن را به کل کیهان و ماده تعمیم داد و آن را مربوط به جرم یا ماده در حال سکون نیز دانست. یعنی کل جرم کیهان نیز قابل‌تبدیل به انرژی است:

 

 

و علت آن اینکه متخصصین آریایی که به دنبال ساخت بمب هسته‌ای بودند، همواره به دنبال محاسبه قدرت تخریب این بمب‌ها بودند و این رابطه مناسب آنها بود. البته با نمادی جایگزین e و نه با E. چون آنها به دنبال ساخت بمب بودند نه توجیه فیزیکی و نه پیدایش و سرنوشت نهایی کیهان و... و این نوع فرمول‌نویسی را انیشتین از آنها اقتباس کرده بود و با خود به امریکا برد و تنها بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و خودکشی پیشوا، به خود جرئت این نوع تحریر از هم ارزی را داد و آن را از حالت رمز شده خارج نمود. اما تلاش انیشتین دراین‌رابطه ادامه داشت تا اینکه مدعی شد، خود انرژی یا کل انرژی یک جسم، تحت‌تأثیر عامل لورنتس - جرالد قرار می‌گیرد!!!!!!! که به‌نوعی سفسطه در فلسفه و یا هذیان در دنیای علم فیزیک و ریاضیات است و توجیهشان چنین بود، چون زمان، طول و خود جرم تحت‌تأثیر این عامل هستند، پس معادل و هم ارز آنها به‌صورت انرژی نیز تحت‌تأثیر عامل لورنتس قرار خواهد گرفت یعنی:

 

 

ƴ عامل لورنتس - جرالد است و مدعی شدند که اگر سرعت جسم بسیار کمتر از سرعت نور باشد، آنگاه از معادلات فوق با استفاده از سری توالی (تیلور) به‌راحتی به دست می‌آوریم:

 

که با صرف‌نظرکردن از انرژی جنبشی، بازهم معادله قبلی مربوط به هم ارزی به دست می‌آید. درحالی‌که روابط درست و صحیح از این قرارند.

 

 

 

معادلات فوق از ضرب توان دوی ثابت c در طرفین معادله اول و سپس سری توالی یا تیلور یعنی معادله دوم به‌دست‌آمده و یک راهکار هوشمندانه ریاضی در جبر است که انیشتین آنها را غلط یا فریب‌کارانه نوشته بود. یعنی رابطه هم ارزی جرم و انرژی برای اولین‌بار از عملیات ریاضی فوق استخراج نشده است. بلکه با علم و آگاهی از وجود این‌چنین رابطه تجربی، عملیات ریاضی فوق صورت‌گرفته است. در حقیقت هرگونه سعی، تلاش و اقدام انیشتین دراین‌رابطه، فقط منجر به دستیابی به روش‌های جدید برای یافتن این معادله تجربی قبلی می‌شد و در مورد توجیه علمی یا اثبات ریاضی و کشف چرایی آن، با شکست مواجه می‌شد. یعنی معضلی که تا آخر عمر موفق به خلاصی از آن نشد. به‌هرحال افتخار کشف و ارائه این رابطه هم ارزی به‌عنوان یک مدال شجاعت به ایشان داده شد. درحالی‌که این مدال مسروقه، متعلق به فیزیک‌دانان فاشیست بود.

در بهترین حالت ممکن، این راهکار نشان می‌دهد که انرژی جنبشی با افزایش یا تغییر جرم متناسب است و ضریب این تناسب، توان دوم سرعت نور است. یعنی جرم حالت سکون با انرژی هم ارز نمی‌شود؛ بلکه دلتا جرم ناشی از سرعت با انرژی هم ارز است که فرضیات اولیه خود این راهکار است. یعنی در اول مفروضاتی داشتیم که در نهایت همان فرضیات نتیجه شد؛ یعنی یک دور باطل عقلانی یا شعبده‌بازی یا تردستی. فرض اول = با افزایش سرعت، جرم نیز افزایش پیدا می‌کند. این افزایش جرم ناشی از افزایش انرژی جنبشی است. یعنی فرض اول باز هم به‌صورت فرض باقی می‌ماند و ثابت هم نمی‌شود؛ بلکه تجربی است و توجیه ریاضی و فیزیکی نمی‌شود. ساده گفته باشیم رابطه تجربی هم ارزی نشان می‌دهد که افزایش جرم در صورت افزایش سرعت صحیح است.

در حقیقت اصل هم ارزی جرم و انرژی به‌صورت تجربی توسط فیزیک‌دانان علوم آزمایشگاهی کشف شده و تا به امروز نه انیشتین و نه هیچ فیزیک‌دان دیگری موفق به توجیه نظری یا علمی این پدیده و حتی اثبات ریاضی آن نشده که در ادامه این مبحث، سعی می‌کنیم به این امر خطیر به پردازیم و چاره‌ای نداریم تا از هندسه اقلیدسی و مکانیک کوانتومی بهره ببریم. چرا که برتری‌ات هندسه اقلیدسی بر هندسه نا اقلیدسی و برتری‌ات مکانیک کوانتومی بر نسبیت خاص ثابت شده و بدیهی است و صدالبته دچار مشکل حاد و لاینحل انیشتین نشویم. یعنی به‌جای استفاده از اجسام با جرم و انرژی در حال سکون، از ذراتی استفاده کنیم که جرم و انرژی در حال سکون آنها صفر باشد و تمام جرم و انرژی‌شان ناشی از حرکت موجی (تموّج) بوده باشد و چه گزینه‌ای بهتر از فوتون!

امروزه نظریه‌ای وجود دارد به نام دوگانگی موج و ذره (خاصیت دوگانه ذره‌ای و موجی بودن امواج الکترومغناطیس) که متأسفانه آن هم توسط هیچ‌کسی تا به امروز توجیه نشده است. در واقع ما با استفاده از این خاصیت یا ماهیت دوگانه الکترومغناطیس سعی می‌کنیم، هم ارز بودن جرم و انرژی را توجیه فیزیکی و ثابت ریاضی کنیم، همچنین خاصیت دوگانگی موج - ذره را بفهمیم هرچند که ممکن است خاصیت سه یا چندگانه‌ای نیز داشته باشد. همان‌طور که گفته شد یک دایره با یک موج سینوسی خویش آوندی نزدیکی دارند. (خویشاوندی دایره و موج سینوسی).

 

طبق مفاهیم مربوط به جرم و اینرسی در مکانیک، جهت شتاب دادن و یا به حرکت درآوردن و سرعت دادن به اجسام و اجرام، به نیرو نیاز داریم:

 

اما این نیروی ثابت، باعث به‌وجودآمدن شتاب، یعنی سرعت در حال افزایش می‌شود. درحالی‌که ما می‌دانیم سرعت نور ثابت است. از طرفی امواج الکترومغناطیس به‌واسطه نوسان یک میدان الکترومغناطیسی پدیدار و منتشر می‌شوند. یعنی ما برای به حرکت در آوردن یک فوتون، نیاز به یک میدان الکترومغناطیسی متناوب داریم. یعنی یک موج سینوسی الکترومغناطیسی از دو موج سینوسی الکتریکی و مغناطیسی عمود بر هم تشکیل شده است که مسلماً فوتون تحت‌تأثیر هر دونیرو قرار گرفته و به حرکت در خواهد آمد. یعنی برآیند این دونیرو نسبت به زمان و مکان، مسیر و سرعت حرکت فوتون را مشخص و معلوم خواهد نمود.

 

در شکل فوق دو بردار سرعت برای فوتون متصور است. بردار یا سرعت اول باعث جابه‌جایی فوتون در محور x می‌شود. ولی بردار و سرعت دوم باعث جابه‌جایی فوتون در محور y می‌شود. جالب است بدانیم که سرعت متوسط این جابه‌جایی‌ها معادل سرعت نور است. در شکل فوق یک مثلث قائم‌الزاویه به‌صورت خط‌چین رسم شده است پس داریم:

 

 

در حقیقت پدیده هم ارزی جرم و انرژی به همین راحتی با استفاده از یک مثلث قائم‌الزاویه اقلیدسی و معادله انرژی جنبشی کلاسیک، اولاً توجیه فیزیکی شده و ثانیاً به این آسانی اثبات ریاضی می‌شود که افرادی همچون انیشتین از آن عاجز و ناتوان بوده‌اند و همچنین نیاز به علم و دانش بسیار مدرن و پیچیده‌ای هم ندارد و این مدرکی برای برتری‌ات هندسه اقلیدسی و مکانیک کوانتومی است. درست است که سرعت نور همواره یک مقدار ثابت کیهانی و جهانی است؛ ولی فوتون روی مسیر منحنی سینوسی حرکت می‌کند که سرعت آن ازاین‌قرار است:

 

شاید با فهمیدن این موضوع که فوتون با سرعتی بیشتر از سرعت نور روی منحنی مارپیچ خود حرکت می‌کند، متوجه تناقض یا پارادکس در نسبیت بشویم که حد نهایی سرعت را c می‌داند. یعنی سرعت انتقالی فوتون روی محور x. در حقیقت فوتون تمام جرم و انرژی خود را از انرژی جنبشی ناشی از این سرعت بیشتر از سرعت نور به دست می‌آورد. از طرفی سرعت متوسط جابه‌جایی فوتون روی محور y به مقدار c بوده، ولی در لحظاتی از زمان، بیشتر از مقدار c نیز است و جالب است که برای این سرعت v، دو مقدار مثبت و منفی داریم که روی دستگاه مختصاتی فوق کاملاً قابل‌درک و مشاهده است. چون سرعت یک بردار است، در زمان جابه‌جایی مثبت روی محور y ، سرعت مثبتی دارد. ولی در زمان جابه‌جایی منفی، مسلماً سرعت آن منفی خواهد بود که حاکی از قدرت بالای ریاضیات در کاربردهای فیزیکی است. البته به‌شرط آنکه مدل‌سازی‌ها و تحلیل‌ها درست بوده باشند. اما ممکن است بعضی‌ها بگویند که فوتون از یک رأس مثلث فوق گذر می‌کند، ولی از مکانی پایین‌تر از رأس دیگر مثلث گذر خواهد داشت. ولی واقعیت این است که مسیر منحنی‌شکلی که فوتون در یک‌چهارم طول‌موج خود می‌پیماید، برابر طول وتر این مثلث است. به بیان دیگر، شواهد و مدارک تجربی به‌دست‌آمده از اصل هم ارزی و معادلات ریاضی فوق بیان می‌کند که می‌بایست این‌چنین باشد و گریزی از آن نیست. اگر معادله موج اصلاح شود، این مشکل نیز برطرف خواهد شد. برآیند دو نیرو یا بردار الکتریکی و مغناطیسی در یک موج الکترومغناطیسی، مسیر این‌چنینی برای انتقال در محورهای مختصاتی و حرکت در فضا را برای یک فوتون، تعیین و مشخص می‌کند و معادلات بعدی از روی این اصول اولیه می‌بایست نوشته و طرح سپس توسعه داده شوند و موضوع بسیار مهم، تجزیه‌وتحلیل خود این رابطه هم ارزی است که تا به امروز در عین سادگی، یکی از پیچیده‌ترین و غامض‌ترین مفاهیم بنیادی علم فیزیک است که خود را همانند یک سحر، جادو یا طلسم در دستان مردان بزرگ و مرموز یا حتی رمال و افسون گر می‌نمایاند. تشریح این مسئله را با یک مثال ساده شروع می‌کنیم. فرض کنید در یک کلاس جغرافی معلمی می‌گوید "استان آذربایجان شرقی یکی از استان‌های کشور ایران است و اینکه شهر تبریز مرکز این استان است" و اینجانب بلند بگویم که نتیجه می‌گیریم شهر تبریز یکی از شهرهای کشور ایران است! شنوندگان این مطلب چه واکنشی از خود نشان می‌دهند. آیا من یک نابغه با ضریب هوشی فوق‌العاده بالایی هستم؟ که باید گفت این مطلب از یک استنتاج عقلانی به‌دست‌آمده و نیازی به بیان ندارد. چیزی مسلم و قطعی است و نیازی به اثبات هم ندارد. اینکه انرژی با جرم هم ارز است، چیز عجیب و مرموزی نیست. در جنگ جهانی دوم توسط آلمان‌ها مشاهده شده است. چون این موضوع، نتیجه یا استنتاجی از تعاریف و قراردادهای خود ما در مورد کمیت‌های فیزیکی است که بعد از کشف و درک آن نیاز به توجیه و اثبات دارد. با دانستن این موضوع که انرژی یک کمیت برداری تعریف شده و قراردادی است نه یک کمیت اسکالر و با روشن‌شدن اینکه ثابت c نقش یک کمیت برداری را در رابطه هم ارزی ایفا می‌کند داریم:

 

که بیانگر این موضوع است که شرط اول برقراری این هم ارزی، رسیدن سرعت به مقدار c است که قبل از آن، این هم ارزی برقرار نمی‌شود که در مباحث بعدی توضیح بیشتری خواهیم داد. چنانچه سرعت به مقدار c رسید:

 

 

فاصله یا بعد هم می‌بایست به مقدار فوق برسد تا هم ارزی فوق محقق شود که کمتر از آن، این هم ارزی محقق نخواهد شد که بیانگر کوانتیده شدن انرژی در زمان یک ثانیه و مسافت فوق است. به طور خلاصه به باور ما زیر مدت‌زمان یک ثانیه، هم ارزی مابین جرم و انرژی محقق‌شدنی نیست و خود ثابت پلانک هم مقدار انرژی از نوع ژول یا الکترون‌ولت در ثانیه است و دلیل آن نوع تعریف و قرارداد ما از کمیت‌های برداری و اسکالر فیزیکی است. به‌هرحال مطالبی هستند که هم انیشتین و هم آریایی‌ها از آن بی‌اطلاع و بی‌خبر بوده‌اند. اصل هم ارزی جرم و انرژی، پدیده فوق‌العاده‌ای نیست. بلکه یک برابری است که از تعاریف و قراردادهای ما در مورد چگونگی و درک مفاهیم دنیای فیزیک، آن هم به نسبت احساسات ما از محیط پیرامونی، حاصل می‌شود.

همان‌طور که می‌دانیم طول قوس یک منحنی برداری از رابطه زیر به دست می‌آید:

برای یک موج سینوسی با رابطه یا تابع زیر داریم:

 

که رادیکال دو، همان طول وتر یک مثلث قائم‌الزاویه و متساوی‌الساقین است که ضریب بردار سرعت یا جابه‌جایی فوتون روی محور x بوده و سرعت خطی فوتون روی یک منحنی سینوسی را مشخص می‌کند. اینک این سؤال مهم مطرح می‌شود که دانستن سرعت فوتون به چه درد ما می‌خورد یا به چه کاری می‌آید؟

جواب ساده است، تجزیه فوتون به دو مؤلفه که یکی از آنها را جرم می‌نامیم و دیگری را انرژی جنبشی!

 

این دقیقاً به این معنی است که یک تابش کوانتومی الکترومغناطیسی با انرژی معلوم که از معادله پلانک به دست می‌آید، شامل دو مؤلفه کاملاً مساوی با هم است. مؤلفه اول، ما آن را جرم در حال سکون نام‌گذاری کرده‌ایم که در ذهن و باور ما، ماده یا متریال را تداعی می‌کند. ولی مؤلفه دوم، چیزی است که ما آن را انرژی جنبشی و در حالت کلی، انرژی نام‌گذاری کرده‌ایم که در ذهن ما، نور، حرارت، الکتریسیته و گرما را تداعی می‌کند که لازمه انجام کار است و به‌صورت بسیار حاد و موزیانه ای ذهن بسیاری از فیزیک‌دانان من‌جمله ریاضی‌دانی مثل انیشتین را به خود جلب کرده بود. به این خاطر تابش‌های کوانتومی الکترومغناطیسی، چنین به نظر می‌رسند که دارای دوگانگی موج و ذره هستند. اگر خاصیت موجی آن مشاهده شود، می‌گویند صورتی از انرژی است. اگر خاصیت ذره‌ای آن مشاهده شد، می‌گویند نوعی از ماده است. موضوع وقتی حادتر شد که ثابت کردند کل ذرات با جرم در حالت سکون، حتی خود اجسام و اجرام ثقیل سماوی، خاصیت موجی دارند و این بار گفتند حتماً خود ماده صورتی از انرژی است و بلعکس. بعضی‌ها گفتند خیر، ماده و جرم با انرژی هم ارز است و بعد از نقض قانون پایستگی جرم و انرژی، قانون پایستگی جرم - انرژی را بنیان کردند. به باور ما احساسات، درک، استنباط‌ها، شناخت، تعاریف و قراردادهای ما در مورد محیط پیرامونی و طبیعت یا فیزیک دچار مشکل است. به طور مثال:

 

 

که بیانگر این است که جرم و انرژی ماهیت و ذات واحدی دارند. ولی چون از ابتدابه‌ساکن ما تعاریف متفاوتی برای آنها ایجاد کرده‌ایم که ناشی از علم و شناخت ناکافی ما بوده است، در زمان روشن‌شدن اصل موضوع و حقیقت، دچار یک پارادوکس در باور یا عدم صحت در طرز فکر و اندیشه یا شناخت خود می‌شویم و بدتر از همه اینکه چون برای کمیت‌های فیزیکی، واحدهای مختلف و گوناگونی اتخاذ کرده‌ایم، ثابت‌هایی مثل c در یک طرف معادلات می‌بایست نوشته شوند تا دو طرف معادله به‌تساوی برسد. به‌هرحال ادامه می‌دهیم:

 

 

چون مقدار 2c^2 همواره یک مقدار ثابت است، در نتیجه افزایش مقدار دو مؤلفه جرم و انرژی فوتون با افزایش انرژی کل یک تابش الکترومغناطیسی متناسب است، همچنین با افزایش بَسامد آن. یعنی اگر بَسامد یک کوانتوم تابشی، دوبرابر شود، در نتیجه انرژی کل آن نیز دوبرابر می‌شود و به دنبال آن، جرم فرضی در حال سکون فوتون و هم چنین انرژی جنبشی فرضی آن نیز هر کدام دوبرابر شده و جمع این دو مؤلفه، کل تابش را شامل می‌شوند. ولی ما دانسته‌ایم که سرعت فوتون تحت‌تأثیر دو بردار مساوی و هر کدام به‌سرعت متوسط نور است. اینک این سؤال مطرح می‌شود که آیا ممکن است یک بردار برای فوتون جرم و دیگری انرژی جنبشی را به ارمغان داشته باشد؟ جواب مثبت است. همان‌طور که در مبحث ذره اولیه، رابطه جرم ذره با سرعت و طول‌موج یا بَسامد آن، اتحاد نیروهای گرانشی و الکترومغناطیسی، کمیت جرم را از معادلات مربوط به نیروی گرانش یا جاذبه حذف کردیم:

 

 

مشخص شد که نیروی جاذبه مابین دو ذره یا جسم، ناشی از نوسان آنها است و اصولاً چیزی به نام جرم وجود ندارد؛ بلکه آن زاییده ذهن ما از اجسام سخت است چیزی مثل سنگ و به دنبال آن نتیجه می‌گیریم آنچه که بیشتر از همه باعث حرکت و سرعت فوتون روی محور x می‌شود، نیروی الکتریکی است که باعث کشش موج سینوسی به‌طرف جلو می‌شود. ولی آنچه که مسلم است اینکه کنش‌ها و تبدیلات بسیار پیچیده و ناشناخته‌ای از نیروهای الکتریکی و مغناطیسی در امواج الکترومغناطیس وجود دارد که باعث هر چه بیشتر پیچیده و غامض شدن خاصیت و ماهیت امواج الکترومغناطیسی یعنی نور می‌شود که سعی می‌کنیم در مورد آن بحث کنیم.

خلاصه مطلب:

رابطهٔ هم ارزی جرم و انرژی برای اولین‌بار به‌صورت تجربی و آزمایشگاهی، توسط ژرمن‌ها در دوران جنگ جهانی دوم دررابطه‌با تحقیقات علمی برای ساخت بمب هسته‌ای، کشف شده است. بعدها انیشتین آن را کدگشایی و از حالت رمزنویسی خارج و به غربی‌ها ارائه و آنها را ترغیب به ساخت بمب نمود و روی آن رابطه کار کرد تا توجیه علمی و اثبات ریاضی برای آن ارائه کند که موفقیت‌آمیز هم نبوده است . ولی دستگاه تبلیغاتی پروپاگاندا (عوام‌فریبانه) غرب به جهانیان چنین تلقین نموده است که این رابطه متعلق به آلبرت است که در حقیقت چنین نیست. بلکه در صورت عدم همکاری بعضی دانشمندان هسته‌ای آلمانی، امریکایی‌ها هرگز موفق به ساخت بمب در آن دوران نمی‌شدند و با کمال تأسف اکثر فریب‌خوردگان این پروپاگاندا، قشر تحصیل‌کرده و دانشگاهی هستند.


 

به این مثال ساده توجه کنید:

در یک دادگاه جنایی پرونده جنایت و قتلی در حال رسیدگی است. باتوجه‌به شواهد و مدارک قطعی و کافی و مشخص‌بودن شخص قاتل، قاضی پرونده مبادرت به صدور حکم غیابی یعنی دستگیری و اعدام متهم را کرده و ختم رسیدگی را اعلام می‌کند. البته با حق اعتراض و فرجام‌خواهی متهم. حکم صادره از طریق قوه قهریه یعنی اجرای احکام کیفری به نیروی نظامی و پلیس ابلاغ می‌شود. چون این محکوم موجود خطرناکی است و هر چه سریع‌تر می‌بایست دستگیر شود. بعد از مدتی تحقیق و جستجو ضابطین قضایی متوجه می‌شوند که شخص متهم یا قاتل اصلاً خود قاضی پرونده است و اینک این سؤال مطرح می‌شود که چگونه ممکن است که یک شخص هم‌جنایت‌کار و قاتل بوده باشد و هم قاضی و عادل و مجری قانون و شرع. این یک پرونده بی‌سروته است. اگر قاضی پرونده برکنار شود، حق فرجام و اعتراض به‌حکم خود را دارد و در دادگاه تجدیدنظر دفاعیه قاضی یا متهم خیلی ساده است و هیچ نیازی هم به وکیل ندارد. چون خودش حقوق‌دان است. یعنی شغل من درگیری با مجرمین و باندهای تبهکار و سازمان‌یافته مافیایی است. برایم پاپوش دوخته‌اند و برای خودم دام گسترده‌اند. تا خودم، خودم را اعدام کنم و از من انتقام گرفته و بتوانند از شرم خلاص شده باشند و... ولی اگر این موضوع به بیرون درز کند تبدیل به یک فاجعه بزرگ قضایی می‌شود. تنها کار ممکن مسکوت گذاشتن موضوع و فوق‌محرمانه و سری کردن آن است. اصلاً راه چاره دیگری نیست. سیستم قضایی از هم می‌پاشد و متلاشی می‌شود. احمق کسی است که با این پرونده بازی کند و اوراقی از این رسوایی و فریب بزرگ را به جراید و روزنامه‌ها و مجلات و... ارائه کند. چون اعتماد مردم از سیستم قضایی سلب و ساقط می‌شود و زیر سؤال می‌رود. یعنی به همین راحتی فریب تبهکاران را خوردید و تمسخر و تحقیر شدید. چون اصل موضوع یک پاپوش‌دوزی ساده بوده است. ولی آن سیستم قضایی هم نقطه‌ضعف بزرگی داشته و به تله و دام افتاده است.

 

ژرمن‌ها ژن برتری داشتند. آن زمان خیلی باهوش بودند و وقتی که متوجه این هم ارزی تجربی شدند، بدنشان خیس عرق شد. چون قبل از اینکه موفق به ساخت بمب و انفجار هسته‌ای شوند، علم و دانش فیزیک بشری یا انسانی منفجر و منهدم می‌شد. برای اینکه اولاد آدم برای یک ذات و مفهوم فیزیکی واحد، دو تعریف یا دو کمیت فیزیکی مستقل از هم ساخته و قرارداد کرده بودند. آن هم با یک ضریب خطای خیلی‌خیلی زیاد به مقدار سرعت نور به توان دو. به این نتیجه رسیده بودند که دانش فیزیک بشری نیاز به اصلاح اساسی و بنیادی دارد. ولی از پیشوا یعنی پرفسور و فیلسوف بی‌سواد می‌ترسیدند. شاید او فکر می‌کرد که آلمانی‌ها خراب‌کاری کرده‌اند و دستور اعدام می‌داد. ولی به‌هرحال این موضوع در بحبوحه جنگ جهانی به فراموشی سپرده شد. ولی انیشتین از نژاد پست بنی‌اسرائیل بود و بسیار احمق و نادان و دست به حماقت بزرگی زد و این رابطه را افشا کرد و حتی سعی کرد به نام خودش ثبت کند و این آبروریزی بزرگ را به نام خودش ثبت علمی کند. رستم افسانه بود اگر من بگویم که شمشیرش را خم کرده‌ام، پارسیان تمسخرم می‌کنند. انیشتین به فضا - زمان انحنا داد درحالی‌که چیزی به نام فضا - زمان اصلاً وجود ندارد. آسمان‌ها و زمین به او خندیدند. او آزمون فکری هم داشت، شرودینگر و هایزنبرگ معتقد بودند که انیشتین خرافه‌پرست و جاهل و عنود است و با تمامی مطالبش باید در جهنم نازی‌ها سوزانده شوند، چون او اصلاً آزمایشگاهی ندارد. صرفاً توهم زده است و پرت‌وپلا می‌گوید. اگر او زنده بماند و نفس بکشد فیزیک کلاسیک و مدرن به دوران افلاطونی و ارسطویی بر می‌گردد و البته هم که برگشت.

 

 

طبق تحقیقات ما اگر این رابطه هم ارزی متعلق به انیشتین بود حتماً جایزه نوبل می‌گرفت؛ ولی داوران نوبل می‌دانستند که مال او نیست؛ بلکه متعلق به نازی‌ها است ولی نمی‌توانستند به نازی‌ها جایزه بدهند. مؤسسه نوبل به این‌جور چیزها واقف است.

توجیه پدیده فتوالکتریک در مقابل اصل هم ارزی کم‌ارزش یا هیچ است؛ ولی جایزه انیشتین فتوالکتریک بود نه هم ارزی؛ چون هم ارزی را به سرقت برده بود. اینک برای ما سه سؤال مطرح می‌شود.

 

۱- آیا پدیده فتوالکتریک در فیزیک مهم است یا اصل هم ارزی؟
۲- چرا برای توجیه پدیده فتوالکتریک جایزه نوبل دادند؛ ولی برای اصل هم ارزی ندادند؟
۳- اصل هم ارزی مال کیست؟

 

جواب: اصل هم ارزی خیلی مهم‌تر از پدیده فتوالکتریک است. هم ارزی مال نازی‌ها بود؛ چون جنایت‌کار جنگی محسوب می‌شدند جایزه نگرفتند و شهرتش نصیب انیشتین شد تا از فجایع هولوکاست دلجویی کرده باشند و... انیشتین در سوئیس جاسوس صنعتی بود (صنایع ساعت‌سازی) و در آلمان جاسوس فناوری نظامی (هسته‌ای) و در امریکا کارش رمزگشایی و کدشناسی اسناد فوق‌سری نظامی و... بود. نوبل اگر به انیشتین دررابطه‌با اصل هم ارزی جایزه می‌داد اعتبارش برای همیشه از دست می‌رفت.

 

 

عدم کارایی ژنوم اسرائیلی

 

 

با فرض اینکه انرژی جنبشی و انرژی... ماهیت و تعریف واحدی دارند، اگر این دو معادله را هم ارز کرده و معادله کلی را نسبت به‌سرعت حل کنیم، باید در دنیای فیزیکی به دنبال مقدار به‌دست‌آمده یا همان رادیکال دو c باشیم که آن هم وتر یک مثلث قائم‌الزاویه یا همان طول منحنی مثلثاتی است. به همین راحتی این هم ارزی هم توجیه فیزیکی می‌شود و هم اثبات ریاضی که نوابغ اسرائیلی از آن عاجز و ناتوان بوده و هستند. جوامع اسرائیلی روی این اصل خیلی مانور داده و چرت‌وپرت هم زیاد گفته‌اند تا آن را به نفع خودشان مصادره کنند که موفق هم نشده اند. در کل چیز زیاد مهمی هم نبوده است. چون‌که:

 

 

اختلال دوقطبی با درگیری ساقه مغز

 

 

مغز انسان دوقطبی کار می‌کند. یک نیم کره جرم و دیگری انرژی را ساخته‌وپرداخته است و این دو در ساقه مغز هم ارز می‌شوند. آن هم با یک ضریب خطای بسیار بزرگ.

  ۲.۵۴ * سانتی‌متر = اینچ

 

 

محمدرضا طباطبايي    10/9/1400

http://www.ki2100.com