Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

 

 

24-04-2024

 

مفهوم اینرسی یا لختی در فیزیک کوانتوم محض و رد نظریه بوزون هیگز

نوستراداموس و پادشاه فرانسه، رمالی یا طالع‌بینی و پیشگویی در فیزیک کوانتوم.

 

همان‌طور که در مبحث مفهوم اینرسی در مکانیک کلاسیک نیوتنی گفته شد، اینرسی یک زاویه است با فرمول زیر:

 

 

امواج الکترونی دوبروی:

پیشرفت مفهومی مهم در نظریه کوانتومی، پس از مدتی در سال ۱۹۲۴ حاصل شد. لوئیس دوبروی فیزیک‌دان جوان فرانسوی در پایان‌نامه دکترای خود پیشنهاد کرد که درست همان گونه که امواج نور در شرایط خاصی همچون ذرات عمل می‌کنند، ذرات نیز می‌توانند رفتار موجی از خود نشان دهند. او به‌ویژه اظهار داشت که الکترون‌ها که سابق‌براین به‌صورت کرات باردار سخت و غیرقابل‌نفوذ فرض می‌شدند، در واقع می‌توانند؛ مانند نور یا موج آب، همچون امواج گسترده‌ای که از پراش یا تداخل حاصل می‌شوند، رفتار کنند.

بر طبق نظر دوبروی، طول موج یک ذره λ با عکس اندازه حرکت آن P ( تکانه ) متناسب است و ثابت تناسب همان ثابت کوانتوم پلانک h است :

لازم به توضیح نیست که این رابطه اخیر از معادلات زیر مربوط به تکانه فوتون برگرفته شده است:

پس هرقدر اندازه حرکت یک ذره بزرگ‌تر باشد، طول موج آن کوتاه‌تر است. شایان توجه است که فرضیه دوبروی نه فقط در مورد الکترون و ذرات بنیادی دیگر، بلکه در مورد تمام ذرات به کار برده می‌شود. مثلاً یک توپ بیلیارد که روی میز می‌غلتد، طول موجی دارد؛ ولی چون ثابت پلانک بسیار کوچک است اندازه حرکت توپ به همان نسبت بزرگ خواهد بود. طول موج توپ بیلیارد حدود ۳۴-^10 متر می‌شود. البته این مقدار چندین مرتبه توانی با ابعاد عادی یک توپ بیلیارد تفاوت دارد و در نتیجه، توپ هیچگاه رفتار موجی از خود نشان نخواهد داد. اما اندازه حرکت نوعی الکترون‌ها می‌تواند طول‌موج‌هایی حدود ۱۰-^10 متر به وجود آورد که در سطح فواصل اتمی، مقدار عادی محسوب می‌شود؛ بنابراین می‌توان انتظار داشت که آنها در مدت برهم‌کنش با ساختارهای اتمی، خصوصیات موجی از خود نشان دهند.

 

 

 

اگر معادله اینرسی را نسبت به‌سرعت حل کنیم به دو جواب یا ریشه دست پیدا می‌کنیم که بیان می‌کند سرعت ذرات کوانتومی تابعی از سرعت نور و زاویه اینرسی است. یعنی اگر این زاویه ۱۸۰ درجه یا دو پی باشد، ذره ساکن و بدون حرکت است؛ ولی اگر زاویه اینرسی پی دوم یا ۹۰ درجه شود، سرعت به‌سرعت نور می‌رسد. اینک رابطه سرعت به‌دست‌آمده را در معادله یا تابع تکانه و طول موج جای‌گذاری می‌کنیم و نمودار تغییرات سرعت نسبت به تغییرات زاویه اینرسی را رسم می‌کنیم. هم چنین طول موج و با فرض اینکه تابع موج ذرات سینوسی است، چنین استنباط می‌کنیم که زاویه اینرسی در تتا ضرب می‌شود.

 

ذره در مرکز مختصات بوده و ساکن و بدون حرکت است. پس تکانه نداشته و طول موج آن بی‌نهایت و فرکانس آن صفر است. پس زاویه اینرسی ۱۸۰ درجه یا همان پی است؛ چون تابع موج یک خط راست‌روی محور تتا بوده و منهای تتا و مثبت تتا ۱۸۰ درجه زاویه دارند.

 

یعنی چون ذره با میدان واحد کوانتومی در کنش و درگیر است و چون در زمان شتاب گرفتن، سرعت و تکانه پیدا می‌کند و این تکانه باعث می‌شود تا بَسامد و طول‌موج پیدا کند؛ لذا این ذره در مقابل شتاب از خود مقاومت نشان می‌دهد که ما نام این مقاومت در مقابل تغییر سرعت و شتاب را اینرسی یا لختی گذاشته‌ایم. ولی همین طول‌موج و بَسامد کسب شده باعث حرکت دائمی و همیشگی (نیروی پیشران) ذره می‌شود و ذره دارای انرژی جنبشی شده که نصف و یا یک‌دوم آن در داخل میدان و بقیه بیرون میدان است. بیشینه این زاویه برای نور ۹۰ درجه یا پی دوم است که سرعت آن را به ۳۰۰٫۰۰۰ کیلومتر در ثانیه می‌رساند. به بیان ساده، اینرسی مقاومت ذرات در مقابل تغییرات طول‌موج و بَسامد است که از طریق میدان واحد کوانتومی بر آنها اعمال می‌شود و انرژی جنبش نوعی از نیروی پیشران است و البته انرژی پتانسیل گرانشی و پتانسیل الکتریکی که در پدیده الکتروگراویتی (خازن نامتقارن) دیده شده است. اما روش دوم:

و یک تعریف دقیق برای جرم اینکه جرم نتیجه و یا برآیند کنش یا درگیری ذره با میدان واحد کوانتومی است و هیچ ربطی هم به بوزون خیالی هیگز ندارد که سرن مدعی کشف و شناسایی آن شده است. یعنی همان‌طور که در مبحث ذره اوليه ، رابطه جرم ذره با سرعت و طول موج يا فركانس آن ، اتحاد نيروهاي گرانشي و الكترومغناطيسي توضیح دادیم:

 

که تعریف جدید و دقیقی از جرم و اینرسی کوانتومی است.

 

 

اینک می‌توانیم مفهوم واقعی نیرو، انرژی و انرژی جنبشی کوانتومی ذرات را درک کنیم و اینکه چرا ذرات کوانتومی با داشتن جرم سکون غیر صفر، نمی‌توانند به‌سرعت نور برسند و ...

نیوتن اینرسی را مقاومت جرم در مقابل تغییر سرعت و شتاب تعریف و فرض کرده بود؛ ولی تمام عملیات حساب دیفرانسیل به جایی نمی‌رسید و نمی‌توانست او را به رابطه یا تابع اینرسی برساند. برای اینکه درک مفهوم اینرسی در فیزیک کوانتوم محض است و نه حتی در فیزیک مکانیک کوانتوم. به باور ما ذرات با میدان واحد کوانتومی درگیر و در کنش هستند. به هر میزان تغییر در شتاب و سرعت باعث تغییر زاویه این برهم‌کنش یا کنش شده که مسلماً این تغییرات زاویه، از خود مقاومت نشان خواهد داد. حتی اعمال در تغییر مسیر حرکت.

با واردکردن جرم در معادلات، یعنی ضرب‌کردن جرم در سرعت و به‌دست‌آوردن تکانه هم به همان نتایج قبلی یعنی مفهوم نیرو و انرژی جنبشی می‌رسیم و خبری از خود اینرسی نیست. برای آشکارکردن مفهوم اینرسی، اولاً باید خود جرم را در مبحث کوانتوم تعریف کنیم که این کار را انجام دادیم و کاملاً متوجه شدیم که اصلاً خود جرم چیست، ثانیاً می‌بایست تغییر تابع موج - ذره را نسبت به تغییرات سرعت و شتاب برسی کنیم که آن را هم انجام دادیم.

 

به باور ما عامل لورنس یک معادله دیفرانسیل و مقدار آن یک زاویه است.

 

در حقیقت تمام سعی و تلاش شرودینگر بر این استوار بود که معادله کامپتون و دوبروی در مورد تکانه و طول موج ذرات را تبدیل به یک معادله دیفرانسیل، موجی یا مثلثاتی کند و در این مبحث ما سعی کردیم که مفهوم اینرسی را به آن معادلات اضافه و در قالب معادلات دیفرانسیل ارائه کنیم. یعنی ذرات بدون نوسان، بدون سرعت و حرکت، بدون طول موج و با زاویه اینرسی ۱۸۰ درجه، ذرات بدون جرم و ذرات ابتدایی و اولیه محسوب می‌شوند و بعد از مواج کردن آنها، جرم، بار الکتریکی و ... در آنها پدیدار می‌شود که نتیجه کنش آنها با میادین و میدان واحد کوانتومی است و هیچ‌گونه نیازی به تصور و فرض بوزون برای جرم‌دار شدن ذرات نداریم.

 

شرودینگر برای عدد موجی K1 و موج دوبری ϕ1 را پیشنهاد داده است؛ ولی پیشنهاد ما K2 و ϕ2 می‌باشد.

 

نوستراداموس و پادشاه فرانسه

 نوسْتْراداموس (به فرانسوی: Nostradamus) با نام واقعی میشِل دو نُسْتْرِدام (Michel de Nostredame) (زادهٔ ۱۴ یا ۲۱ دسامبر ۱۵۰۳-درگذشتهٔ ۱ یا ۲ ژوئیه ۱۵۶۶) پزشک، نویسنده، ستاره‌شناس و پیش‌گوی اهل فرانسه بود. بسیاری از حوادث و جنگ‌های آینده، پس از اتفاق‌افتادن، پیش‌گویی‌شان به وی منسوب شده است.

پدر میشل دو نُسترادام «پیر دو نُستردام» در یک خانوادهٔ یهودی متولد شد، ولی پس از ازدواج با یک زن کاتولیک به مسیحیت گروید. میشل نخستین فرزند آن‌ها بود. میشل دو نستردام در روز ۱۴ یا ۲۱ دسامبر سال ۱۵۰۳ در سن - رمی - دو - پروانس فرانسه به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در شهر اوینیون به پایان رساند. میشل هنگام تحصیل به نجوم و ریاضیات علاقه بسیاری نشان می‌داد. با وجود این به خواست پدرش در سال ۱۵۲۱ در آموزشگاه پزشکی «مون پلیه» ثبت‌نام کرد. در آنجا بود که با نویسندهٔ نامدار فرانسوی «فرانسوا رابله» آشنا شد و با تشویق او به سرودن شعر و نوشتن قطعات ادبی پرداخت. در سال ۱۵۵۰ نخستین تقویم نجومی را که در آن پیش‌گویی‌هایی دربارهٔ رخدادها و اوضاع جوی سال بعد انجام شده بود، منتشر کرد. در این سالنامه برای نخستین‌بار نام وی «نوستراداموس» و شغل و زمینه موردعلاقه‌اش، پزشک و آستروفیل (یعنی دوستدار ستارگان یا نجوم؛ اختر دوست) آورده شد. کلمه آستروفیل به معنای دوستدار ستاره‌هاست. نوستراداموس این کلمهٔ ساختگی را به آسترولوگ یا «ستاره‌شناس» ترجیح داده بود. از سال ۱۵۵۴ نوسترآداموس یادداشت‌های خود را به‌صورت رباعی (دوبیتی) نوشت. صد رباعی نخست را با نام «سِنتِریِ نخست» یا «نخستین صدگانه» یا «صد شعر»، در ۱۵۵۵ منتشر کرد. در سرآغاز این رباعی‌ها که خطاب به پسرش سزار نوشته است؛ تأکید می‌کند که سرنوشت بشر و آیندهٔ جهان را از روی حرکات ستارگان می‌توان پیش‍گویی نمود و اینکه هر رباعی او گویای رخدادی است که در آیندهٔ دور یا نزدیک رخ خواهد داد. تعداد این پیشگویی‌ها که بیشتر به‌صورت رباعی است به ۹۶۵ عدد می‌رسد. علاوه بر این رباعی‌ها او ۵۶ مُسَدّس (شش بیتی) هم دارد. به‌طورکلی او در بیش از یک هزار رباعی و مسدس رخدادهای برجستهٔ گیتی را تا پایان سال ۱۹۹۹ میلادی پیش‌بینی کرده است. نوسترآداموس قید می‌کند که در پیش‌گویی‌هایش رمزها و محاسبه‌هایی دارد که هر کس توانایی درک آن‌ها را ندارد. این رمزها را او در نامه‌ای که به «هانری دوم» پادشاه فرانسه نوشته، توضیح داده است. خانوادهٔ پدری او اصالتاً یهودی بودند، اما پدرش، «گی گسنت»، در حدود سال ۱۴۵۵ به مذهب کاتولیک روی آورد و نام مسیحی «پیر» و نام خانوادگی «دو نستردام» را برای خود انتخاب کرد (این نام خانوادگی از روز مقدسی که در آن تشریفات گرایش وی به مذهب کاتولیک اجرا شد، گرفته شده است). دِلفین، ژان (۷۷-۱۵۰۷)، پیر، هکتور، لوئیس، برتراند، ژان دوم (متولد ۱۵۲۲) و آنتونی (متولد ۱۵۲۳) از جمله خواهران و برادران نوستراداموس هستند. در مورد کودکی نوستراداموس اطلاعات بیشتری وجود ندارد، بااین‌حال روایتی وجود دارد که بر طبق آن وی تحت آموزش پدربزرگ مادری‌اش «ژان دو سن رِمی» بوده است.

پیشگویی

پس از بازدیدی دیگر از ایتالیا، نوستراداموس از طب به علوم ناشناخته یا علوم غریبه و پیشگویی روی آورد. به دنبال شیوه‌های مرسوم آن دوره، نوستراداموس تقویم نجومی سال ۱۵۵۰ را نوشت و برای اولین‌بار نام خود را به پیروی از شیوهٔ لاتین از «نستردام» به «نوستراداموس» تغییر داد. او از موفقیت نوشتن سالنامه چنان انگیزه یافت که تصمیم گرفت هر سال یک یا چند سالنامه نجومی بنویسد. گفته می‌شود که کلاً در این اثرات نوستراداموس حداقل ۶ هزار و ۳۳۸ مورد پیشگویی، و حداقل ۱۱ تقویم موجود است که شروع تمامی آن‌ها برخلاف آنچه که گاهی تصور می‌شد در مارس نیست، بلکه در اول ژوئن است. در پی نوشتن سال نامه‌های نجومی بود که نجیب‌زادگان و دیگر اشخاص مهم از نقاط دور تقاضای طالع‌بینی و اظهارنظر در مورد آینده را از نوستراداموس کردند و او برخلاف آنچه که طالع‌بینان حرفه‌ای انجام می‌دادند از «مشتریانش» می‌خواست که اطلاعات مربوط به جداول تولد را که طالع‌بینی بر اساس آن‌ها بود دقیق ارائه کنند.

او سپس پروژه نوشتن کتاب یک هزار پیشگویی را آغاز کرد که شامل پیشگویی‌های نامعلومی است که او را امروزه مشهور ساخته است. در پی خطری که او از جانب متعصبان مذهبی حس می‌کرد، با استفاده از نحو سبک «ویرژیل»، بازی با کلمات و استفاده از آمیزه زبان‌هایی مانند یونانی، ایتالیایی، لاتین و زبان‌های منطقه‌ای سعی در مبهم نمودن معانی نوشته‌های خود کرد. بنا به دلایل تکنیکی مربوط به انتشار پیشگویی‌ها در سه نوبت، چنین به نظر می‌رسد که ناشر سومین و آخرین بخش تمایلی به شروع کار خود از «کتاب صد شعر» نداشته است. هیچ نسخه‌ای از آخرین ۵۸ رباعی هفتمین قرن باقی نمانده است.

رباعی‌هایی که در کتاب پیشگویی‌ها (Les Propheties) چاپ شدند، با واکنش‌های مختلفی روبرو شدند. برخی بر این باور بودند که نوستراداموس برده شیطان و یک انسان ریاکار و دیوانه است؛ درحالی‌که برخی دیگر معتقد بودند رباعیات او پیشگویی‌هایی روحانی است، زیرا در سایه منابع نوشته شده پس از زمان کتب مقدس نوستراداموس نیز چنین ادعایی می‌کرد. کاترین مدیچی همسر هنری دوم پادشاه فرانسه یکی از بزرگ‌ترین ستایندگان نوستراداموس بود. وی پس از خواندن تقویم نجومی نوستراداموس مربوط به سال ۱۵۵۵ که به تهدیداتی نسبت به خاندان سلطنتی اشاره داشت، او را به پاریس فراخواند تا در مورد آن تهدیدات توضیح دهد و برای کودکانش طالع‌بینی کند. در آن زمان نوستراداموس فکر می‌کرد که به دار آویخته می‌شود، اما در سال ۱۵۶۶ که از دنیا رفت، کاترین او را به‌عنوان مشاور و پزشک پادشاه انتخاب کرده بود.

https://fa.wikipedia.org

 

پیشگویی‌های مهم

 نوستر آداموس در رباعی بیستم سنتری نهم، فرار لوئی شانزدهم از پاریس و دستگیری او را در وارن پیش‌بینی کرده و در رباعی ۵۷ اعدام او را چنین پیش‌بینی می‌کند:

 در میان یک اختلاف و هیاهوی شدید

 سرانجام شیپور به صدا در خواهد آمد

 جلاد سر او را از تن جدا خواهد کرد

 و سر خون‌آلود را به آسمان خواهد گرفت.
----

پیش‌بینی شگفت‌انگیز نوستر آداموس دربارهٔ وقایع دوران بعد از انقلاب کبیر فرانسه مربوط به عهد ناپلئون و عاقبت کار اوست؛ در رباعی سیزدهم و سنتری هفتم چنین بیان می‌کند:

 از بندری در یک سرزمین دور دست

 مردی ریز اندامی به فرانسه خواهد آمد

 او انقلابیون را کنار خواهد زد

 و خود چهارده سال مستبدانه حکومت خواهد کرد.
----

 یکی از عجیب‌ترین پیش‌گویی‌های آداموس در مورد ظهور ناپلئون بناپارت و نقش او در تاریخ فرانسه است؛ در رباعی ۶۰ و سنتری ۱ دربارهٔ ناپلئون چنین گوید:

 در نزدیکی ایتالیا امپراتوری به دنیا خواهد آمد

 که حکومت او برای فرانسه خیلی گران تمام خواهد شد

 او پیروزی‌های بزرگی به دست می‌آورد

 اما نامش به‌عنوان یک قصاب در تاریخ می‌ماند.
----

 نوستر آداموس جنگ جهانی اول را در رباعی ۵۵ و سنتری ۹ چنین تصور می‌کند:

 جنگ هولناکی در غرب تدارک دیده می‌شود

 که کشتگان بی‌شمار به بار خواهد آمد

 و بیماری واگیری که به دنبال آن می‌آید

 انسان‌ها و جانداران بسیار دیگری را از پای در خواهد آورد.
----

 نوسترآداموس تولد و ظهور هیتلر را در رباعی ۳۵ و سنتری ۳ چنین پیش‌بینی می‌کند:

 در اعماق دورافتادهٔ غرب اروپا

 کودکی در یک خانوادهٔ فقیر به دنیا می‌آید

 او با زبانش توده‌های مردم را اغوا خواهد کرد

 و با نیروی عظیمی به شرق خواهد تاخت.
----

 یکی از جالب‌ترین پیشگویی‌های او دربارهٔ ایران (احتمالاً وقایع مربوط به انقلاب ۵۷ و بعد از آن) از صفحات ۳۴۰ و ۳۴۱ کتاب «نوستر آداموس» نوشتهٔ ژان شارل دوفن برون ترجمه می‌گیرد:

 باران، قحطی، جنگ در ایران متوقف نخواهد شد

 ایمان حقیقی است، پادشاه فریب خواهد خورد

 از پس اتمام کنش‌ها در فرانسه است که شروع می‌شود

 پیمان پنهانی به نفع کسی که ملزومات جنگی تهیه می‌کند

 مردم ایران در فقر و جهل ابدی خود خواهند مُرد.

 

تحلیل ما چیست؟

او یک پزشک یا روان‌پزشک ماهر بود که از خصوصیات انسان‌ها باخبر بود. مردم به کسی که از آینده خبر بدهد ایمان و باور آورده و به او الوهیت قائل می‌شوند؛ یعنی شخصیتی ماورایی یا الهی.

نویسنده چیره‌دستی بوده است و البته علاقه‌مند به تاریخ. چون زمان به عقب برنمی‌گردد؛ ولی تاریخ همواره تکرار می‌شود. پیشگویی‌های او تألیف ادبی از تاریخ‌گذشته بشریت بوده است که مسلماً دوباره در حال و آینده تکرار خواهند شد. چون نوع بشر تغییر نکرده و هر کاری که در گذشته کرده در حال و آینده نیز مرتکب خواهد شد.

چون در قدیم کاهنان و مغان پیشگویی را مرتبط با وضعیت ستارگان می‌دانستند، او هم از همین ترفند ستاره‌شناسی استفاده مجدد کرده که گویا منبعی معتبر و مستند برای حرف‌هایش دارد. یعنی آسمان برای او مرجع طالع‌بینی است. او در یک خانواده مذهبی بزرگ شد و می‌دانست که خیلی‌ها به مابعدالطبیعه یا متافیزیک باور دارند و می‌تواند در این میان خودش را به جایی برساند.

او پیشنهاد شیطانی خود را کتباً به هنری دوم پادشاه فرانسه داده است. یعنی اگر می‌خواهی مرد بزرگی باشی و محبوب دل مردم و جامعه به تو ایمان و باور بیاورد و دنیا از تو بترسد، باید به همه بقبولانی که می‌توانی از وقایع آینده باخبر بوده و قبل از وقوع، چاره‌اندیشی کنی. همچون یوسف نبی که مصر را از قحطی نجات داد. من پیشگویی می‌کنم و تو باقدرت و نفوذت محقق می‌کنی. من می‌شوم یوسف نبی و تو شخص خدا و مردم بنده و برده تو می‌شوند. او یک یهودی زاده مادر نصرانی و تورات و انجیل خوانده بود.

او پیشگویی‌های خود را چنان می‌نوشت که با هر روی داد بشری وفق کند و یکی از رباعیاتش با آن همخوانی و سازگاری داشته باشد. یعنی جمیع روی داده‌های گذشته که قرار است در آینده مجدداً تکرار شوند.

در اتاق فکر او با دربار فرانسه توانایی‌های پادشاه برسی می‌شد که در آینده توان انجام‌دادن چه‌کارهایی را دارند. نوستر آداموس پیشگویی آن را می‌کرد و پادشاه آن را محقق می‌کرد و مردم فرانسه و دنیا فکر می‌کردند که دولت فرانسه قادر به پیشگویی آینده و تدبیر راهکارهای مؤثر است. چون اتفاق در اول بد و ناگوار بود؛ ولی در نهایت به نفع پادشاه تغییر می‌کرد. تمام پیشگویی‌ها و اتفاقات بازی خود درباریان بود.

 

رباعی بیستم سنتری نهم

قبل از اینکه کسی کشته شود، مسلماً باید اختلاف و دعوا یا جنگی (فتنه ای) شروع شود.

 

رباعی سیزدهم و سنتری هفتم

اسکندر مقدونی هم جهان‌گشایی خود را از بندر مقدونیه شروع کرد. خیلی از مردان ریزاندام هستند. خیلی‌ها نیز به انقلابیون اهمیت نداده‌اند و نمی‌دهند و نخواهند داد. ۱۴ هم عدد معروفی است؛ چون بعد سیزده است.

 

رباعی ۶۰ و سنتری ۱

تمامی امپراتورها در روم باستان یا ایتالیا به دنیا آمده و می‌آیند. امپراتورها با کشورهای همسایه سر جنگ دارند؛ مثلاً موسولینی. چون تصمیم به جهان‌گشایی دارند. کسی که جنگ شروع می‌کند، مجبور به کشتن است و قصاب معرفی می‌شود. حق یا ناحق بودن هم مهم نیست. همه به اسکندر و چنگیز لقب قصاب داده‌اند حتی صدام و...

 

رباعی ۵۵ و سنتری ۹

غرب وحشی همیشه در حال جنگ بوده و خواهد بود. خیلی‌ها نیز کشته شده‌اند و می‌شوند. با ازبین‌رفتن بهداشت و تغذیه، بیماری هم شیوع پیدا می‌کند که نتیجه طبیعی جنگ است. حیوانات نیز درگیر می‌شوند؛ چون بسیاری از بیماری‌ها مابین انسان و حیوان مشترک است و او هم یک پزشک مطلع بود.

 

رباعی ۳۵ و سنتری ۳

مردان بزرگ دنیا بیشتر در خانواده‌های فقیر به دنیا آمده و حکومت و قدرت را از دست ثروتمندان گرفته‌اند. وعده او به فقرا خواهد بود و نه ثروتمندان. غربی‌ها دشمن شرقی و برعکس هستند. غربی یا باید با شرقی بجنگد یا با غرب خود و نه با خودش.

 

صفحات ۳۴۰ و ۳۴۱ کتاب

پارس بر عکس مدیترانه کشوری کوهستانی و کویری است و البته کم آب. با روم، مقدونیه، عربستان و مغولستان همیشه در حال جنگ بوده است. ایران یعنی میدان جنگ و نبرد. سرزمین ادیان و مذاهب ابراهیمی است. فرانسه و انگلیس همیشه در سیاست کشورهای بیگانه مداخله کردند و کدام کشور است که مداخله نکرده‌اند. ضریب هوشی ایرانیان کمترین حد خود است و دنیای عالم می‌دانند اینکه نیاز به پیشگویی ندارد. فقر و جهل سرنوشت معلوم آنهاست و نیازی به توضیح ندارد. حاکمان ایران استقلال و خودمختاری نداشته‌اند همواره، هم پیمان و وابسته خارجی‌ها بوده‌اند و در نهایت پشتشان خالی شده است. تمام پادشاهان و حاکمان پارس فریب‌خورده بودند. خود کوروش فریب‌خورده بابلیان بود.
این پیشگویی تا به ابد در مورد ایران صادق است؛ چون نتیجه یک تحلیل جامعه‌شناسی و حافظه تاریخی است. ما هم پیشگویی می‌کنیم که ارزش پول رایج ایران ریال در آیند سقوط خواهد کرد این هم مدرکش. فروشنده ریال همواره سود می‌کند.

 

 

 

ماری، ملکه اسکاتلند

ماری یکم، ملکه اسکاتلند
(به انگلیسی: Mary, Queen of Scots) (زادهٔ ۸ دسامبر ۱۵۴۲ - درگذشتهٔ ۸ فوریه ۱۵۸۷) که با نام ماری استوارت متولد شد، ملکه سلطنتی اسکاتلند بود. او تنها فرزند قانونی جیمز پنجم، پادشاه اسکاتلند بود. ۶ روزه بود که پدرش درگذشت و ۹ ماه پس از آن تاج‌گذاری کرد. سپس به فرانسه رفت و با فرانسوا، دوفن فرانسه که بعدها با عنوان فرانسوای دوم، پادشاه فرانسه شد، ازدواج کرد. او بعدها محاکمه و به دستور الیزابت یکم، ملکه انگلستان، اعدام شد.

یعنی پادشاهی فرانسه در آن زمان قصد داشت که ماری را ملکه انگلیس کرده و از طریق همسرش یعنی ولیعهد فرانسه به کنترل کامل بگیرد؛ یعنی انگلیس همسر و زوجه فرانسه شود.

ماری استوارت معروف به ماری یکم نه ماه بعد از به‌دنیاآمدن، تاج‌گذاری کرد و به صومعه فرستاده شد تا شناسایی نشود و با امنیت بزرگ شود و اداره کشور را بر عهده بگیرد. او در صومعه شناسایی و به جان او سوءقصد شد. او را سریع به فرانسه فرستادند تا با فرانسوا ولیعهد فرانسه ازدواج کند. بعد از مرگ پادشاه فرانسه، آنری دوم، فرانسوا با عنوان فرانسوای دوم بر تخت نشست و یک سال بعد فرانسوا مرد و ماری به اسکاتلند بازگشت تا شورش را سرکوب و تاج و تختش را پس بگیرد. بعد از چند وقت با پسرعمهٔ خود لرد دارنلی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج تنها فرزند ماری به نام جیمز بود. پس از کشته‌شدن دارنلی، ماری و لرد باثول به شرکت در این قتل متهم شدند. ماری فرزند خود را به الیزابت یکم، ملکه انگلستان (دختر هنری هشتم) سپرد تا او را وارث انگلیس و اسکاتلند کند. سرانجام ماری در ۴۴ سالگی به دستور ملکه الیزابت گردن زده شد. ماری آخرین باری که فرزند خود را دید در ۱۰ ماهگی او بود و زمانی که فرزندش به ۲۱ سالگی رسید، اعدام شد.

در این وضعیت بغرنج و پیچیده انگلیس و فرانسه، ماهیت واقعی امثال نوستر آداموس کاملاً مشخص و معلوم می‌شود.

 

اما پیتر هیگز یا نوستر آداموس انگلیسی و فرانسوا انگلرت بلژیکی:

 

 

 پیتر وِر هیگز (انگلیسی: Peter Ware Higgs؛ ۲۹ مهٔ ۱۹۲۹ - ۸ آوریل ۲۰۲۴) فیزیک‌دان نظری انگلیسی دانش‌آموخته دانشگاه کینگز لندن، استاد و استاد برجسته دانشگاه ادینبرو بود. هیگز ارائه‌دهندهٔ نظریهٔ شکست تقارن در بر همکنش الکتروضعیف و پیشنهاددهندهٔ ذره بنیادی بوزون هیگز بود. در سال ۲۰۱۳ او به همراه فرانسوا انگلرت بلژیکی جایزه نوبل فیزیک را دررابطه‌با جرم ذرات زیراتمی از آن خود کرد.

هیگز در ناحیهٔ الزویک نیوکاسل انگلستان در خانوادهٔ توماس ور هیگز (۱۸۹۸-۱۹۶۲) و همسرش گرترود ماود، کوگیل (۱۸۹۵–۱۹۶۹) چشم به جهان گشود. پدرش به‌عنوان یک صدابردار برای بی‌بی‌سی کار می‌کرد. در نتیجهٔ آسم دوران کودکی، هیگز همراه با خانواده به دلیل کار پدر و سپس جنگ جهانی دوم در حال جابه‌جایی بودند. هیگز دورهٔ اولیه مدرسه را از دست داد و در خانه به او آموزش داده شد.هنگامی که پدرش به بدفورد نقل‌مکان کرد هیگز با مادرش در بریستول ماند و تا حد زیادی در آنجا بزرگ شد. او از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۶ در مدرسه گرامر کاتام (Cotham) در بریستول درس خواند. او در آنجا از کار یکی از فارغ‌التحصیلان آن مدرسه، پل دیراک بنیان‌گذار رشتهٔ مکانیک کوانتومی الهام گرفت.

سازوکار هیگز که توسط چندین فیزیک‌دان دیگر نیز تقریباً به طور هم‌زمان ارائه شد وجود ذرهٔ جدیدی به نام بوزون هیگز را پیش‌بینی می‌کرد که تشخیص آن به یکی از اهداف بزرگ فیزیک تبدیل شد. در ۴ ژوئیه ۲۰۱۲ سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای (سرن) کشف بوزون را در برخورددهنده هادرونی بزرگ اعلام کرد. سازوکار هیگز به‌طورکلی به‌عنوان یک عنصر مهم در مدل استاندارد فیزیک ذرات پذیرفته شده است که بدون آن ذرات خاصی جرم ندارند. کشف بوزون هیگز مدل استاندارد را کامل کرد. کشف بوزون هیگز استیون هاوکینگ را که فیزیک‌دان همکار او بود برانگیخت تا یادآور شود که به باور او هیگز برای کاری که انجام داده بایستی جایزهٔ نوبل فیزیک را دریافت کند. سرانجام این امر صورت پذیرفت و هیگز در ۲۰۱۳ این جایزه را مشترک با فرانسوا انگلرت دریافت کرد.

 

این طالع‌بین انگلیسی خوب می‌دانست که دانشمندان سه گروه هستند.

۱- دانشمندان نرمال و طبیعی یا حقیقی که کاشف یک پدیده فیزیکی هستند و کارشان مطالعه و تحقیق در آزمایشگاه است. مثلاً گالیله، نیوتن و پلانک که بعد از شناسایی پدیده نو شناخته و جدید آن را فرمول‌بندی و ارائه می‌کنند. دیگران می‌توانند این پدیده‌ها را رویت و شناسایی و فرمول‌بندی آنها را درک و قبول کنند. شاید این دانشمندان بخواهند توجیهی نیز برای خودشان و دیگران ارائه کنند؛ ولی خیلی مقرراتی و منطقی هستند و با کارهای عملی سروکار دارند؛ یعنی نظریات آنها می‌بایست از بوته آزمون بیرون بیاید تا جنبه واقعی داشته باشد نه رؤیا یا خیال‌پردازی.

۲- نظریه‌پردازانی همچون انیشتین که سعی می‌کنند آزمون‌های فکری انجام دهند که امکان انجام آن در آزمایشگاه عملی و مقدور نیست؛ یعنی از طریق یک شبیه‌سازی نظری باور خودشان را به دیگران ارائه کنند. یعنی چیزی در مایه نظریه انحنای فضا - زمان و معادله میدان گرانش که ممکن است درک و پذیرش آن توسط دیگران مقدور و قابل‌قبول نبوده باشد؛ چون مشاهده و درک هم نمی‌شود و مدل ریاضی پیچیده و غامضی دارد. یعنی چون دیگران چیزی نمی‌فهمند فکر می‌کنند که صادرکننده نظریه یک ابرانسان نابغه است.

۳- ابر دانشمندان ماورایی که پیش از مشاهده‌شدن و کشف پدیده‌های فیزیکی آنها را پیش‌بینی و پیشگویی می‌کنند همانند پل دیراک که وجود پادماده را پیش‌بینی کرد که در ظاهر هم مشاهده شدند؛ ولی با کمی تفاوت. پل دیراک پیشگویی کرده بود که ذرات با انرژی و جرم منفی وجود دارند؛ ولی ذرات با بار الکتریکی مخالف ولی با جرم و انرژی معادل مشاهده شدند. یعنی او پیش‌بینی کرده بود که پوزیترون انرژی و جرم منفی دارد. ولی انرژی و جرم آن تقریباً برابر الکترون اندازه‌گیری شد و البته با بار الکتریکی مثبت که فیزیک‌دانان با این زمینه فکری پیشگویی او گمراه شده و مدعی شدند که این دو ذره یکدیگر را نابود می‌کنند که در مورد این نادرستی توضیحات کاملی ارائه شد. به طور خلاصه پیشگویی در فیزیک می‌تواند استنباط ما در آینده را دچار خطا و گمراهی بکند که در مورد پادذرات این اتفاق افتاد و مقصر اصلی خود پل دیراک است. بدعت اشتباه دیراک در علم فیزیک، رمالی یا طالع‌بینی و پیشگویی است و بعد از او خیلی‌ها گمراه شده و بجای تحقیق و مطالعه و اکتشاف رو به این بدعت آوردند که حجم بسیار زیادی از فیزیک ذرات، نادرست و خطا و غلط شده است.

پیتر هیگز نیز می‌خواست درست همانند نوستر آداموس و دیراک و سایر کوانتوم خوانده‌ها تبدیل به یک پیشگو یا ابر دانشمند شود. معلم اول خود نوستر آداموس است؛ یعنی اصل تئوری و فرمول‌بندی باید پیچیده، غامض، غیر قابل خواندن، درک، فهم و البته مرموز و گیج‌کننده بوده باشد. باید مشابه ذرات قبلی و اتفاقات روی داده قدیمی آزمایشگاهی بوده باشد؛ یعنی اتفاقات تکرار شوند آن هم از روی الگوهای قبلی.

 

نظریه میدان‌های کوانتومی

در فیزیک نظری، نظریهٔ میدان‌های کوانتومی (QFT) چارچوبی نظری برای ساختن مدل‌های مکانیک کوانتومی از ذرات زیراتمی در فیزیک ذرات و شبه ذره‌ها در فیزیک ماده چگال است. یک نظریه میدان کوانتومی، ذرات را به شکل حالاتی برانگیخته از میدان فیزیکی زمینه می‌بیند، به همین دلیل این ذرات کوانتای میدان نامیده می‌شوند. در نظریه میدان‌های کوانتومی، برهم‌کنش‌های مکانیک کوانتومی بین ذرات بر حسب برهم‌کنش‌های میان میدان‌های پس‌زمینه متناظر بیان می‌شوند.

 

در قلمروی کوانتومی، ذهن بر روی ماده تأثیر می‌گذارد

دانشمندان متوجه شدند که اتم بیشتر از اینکه از ذره تشکیل شده باشد از فضای خالی تشکیل شده است. فضای خالی‌ای که مملو از انرژی و اطلاعات است. اما کشف آن‌ها به همین‌جا ختم نشد، آن‌ها متوجه رفتار عجیب الکترون‌ها شدند!

محققین پی بردند که الکترون‌هایی که در این میدان وسیع حرکت می‌کنند، به شیوه‌ای کاملاً غیرقابل‌پیش‌بینی رفتار می‌کنند - به نظر می‌رسد که الکترون‌ها از قوانین حاکم بر دنیای بزرگ‌تر پیروی نمی‌کنند. آنها لحظه‌ای در اینجا هستند و لحظهٔ بعد اینجا نیستند - و نمی‌توان پیش‌بینی کرد که الکترون‌ها کی و کجا ظاهر می‌شوند. تنها زمانی که ناظر توجه خود را معطوف کند و به دنبال چیزی مادی بگردد، این میدان نامرئی انرژی و اطلاعات به درون‌ذره‌ای که ما آن را تحت عنوان الکترون می‌شناسیم، فرومی‌پاشد. این پدیده فروپاشی تابع موج یا رویداد کوانتومی نام دارد. اما همین که ناظر رویش را برگرداند و دیگر الکترون را مشاهده نکند و چشمش را از مادهٔ زیراتمی برگیرد، الکترون دوباره به انرژی تبدیل می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، این ذرهٔ مادی (الکترون) تا زمانی که ما مشاهده‌اش نکنیم - و به آن توجه نکنیم - نمی‌تواند وجود داشته باشد و درست در همان لحظه‌ای که دیگر به آن توجه نکنیم، دوباره به انرژی و امکان (وجود) تبدیل می‌شود؛ بنابراین، ذهن و ماده در دنیای کوانتومی به هم ربط دارند. معنای این گفته برای شما این است: اگر شما هر روز زندگی خود را از یک سطح ذهنی مشاهده کنید و بر اساس گذشته در انتظار آینده باشید، در عمل دارید میدان‌های لایتناهی انرژی را در همان الگوهای اطلاعاتی ای که زندگی شما نام دارند، فرومی‌پاشید. برای مثال اگر بیدار شوید و فکر کنید درد و رنجم کجا رفته است؟ زیاد طول نمی‌کشد که درد دوباره به سمتتان برگردد، چون شما انتظار دارید درد آنجا باشد.

پیتر هیگز و همتایان او (فرانسوا) ازاین‌گونه مسائل بنیادی اطلاع کاملی داشته‌اند. یعنی مدل استاندار، ذره‌ای کم داشت تا اینکه کامل شود. یعنی همه آماده پذیرش و قبول این‌چنین ذره‌ای بودند. هدف فیزیک‌دانان و سرن پیداکردن و کشف این ذره بود منتها آدرس دقیقی از آن نداشتند؛ یعنی جستجوی هرجا بسیار هزینه و زمان بر بود. یعنی مشخصات تقریبی آن من‌جمله جرم و... برای صرفه‌جویی در زمان و هزینه‌ها لازم و حیاتی بود. بعدازاین همه چیز به خود قوانین و مقررات دنیای کوانتوم مربوط است. یعنی احتمال رویت و آشکارشدن هر ذره با هر نوع جرم، انرژی، بار و مشخصاتی وجود دارد و احتمال هیچ‌چیزی کاملاً صفر نیست. اینک آدرس این ذره در ظاهر پیدا و ارائه شده بود و تمامی چشم‌ها و انتظارت روی مکان و نقطه مشخصی بود. یعنی اکثریت فیزیک‌دانان و محققین آزمایشگاهی چشم به همان نقطه و مکان دوخته بودند که با تمام بهت و حیرت، ذره شیطان خودش را آشکار کرد. ساده گفته باشیم بشر خودش این ذره شیطانی را خلق کرد آن هم فقط با قدرت ذهن و توهمش و نه چیز دیگری.

تمام پیشگویی‌های یک مغان فرانسوی درباری درست از آب در می‌آید، اینک پیش‌بینی یک رمال انگلیسی و بلژیکی دروغ باشد؟ می‌دانید چرا؟ چون خیلی‌ها دوست دارند و داشتند که پیشگویی نوستر آداموس در مورد خودشان باشد و همان هم می‌شد و خیلی‌ها دوست داشتند که پیش‌بینی پیتر هیگز درست باشد و درست هم شد. چون اعتبار علمی دانشگاهی کل غرب در خطر بود و اگر این ذره شناسایی نمی‌شد، مدل استاندارد به فنا می‌رفت و این ذره محکوم به پیدایش شد. پیش‌گویی‌های نوستر جنبه روان‌شناسی دارد. خیلی از مردان و زنان آن را خوانده و سرشان می‌آید. طالع‌بینی پیتر هم سرشان آمد. اگر بوزون هیگز شناسایی نمی‌شد 9 میلیارد دلار هزینه ساخت سرن به همراه کلی هزینه نگهداری و کل آبرو و اعتبار علمی غرب از بین می‌رفت. ملکه انگلیس و رئیس‌جمهور فرانسه تصمیم گرفتند که هیگز شناسایی و آشکار شود و شد. افتخار این کشف نیز باید ۵۰ به ۵۰ بوده باشد؛ چون بلژیکی هم فرانسوی محسوب می‌شود و سرن هم در خاک فرانسه و سوئیس است.

امروزه دارونماها، واکسن نماها و پزشک‌نماها خیلی بهتر و کارآمدتر از داروها و پزشکان شده‌اند. بیماران دوست دارند و امیدوارند که شفا یابند، پس می‌یابند و کسانی که سالمند ولی به زندگی علاقه و امیدی ندارند می‌میرند.

پیتر هیگز و دنیای عالم دوست ندارد که خدا بوده باشد! آیا چیزی به نام خدا دیده و رویت می‌شود؟ مسلماً اگر خدا بوده باشد در چنین شرایطی خودش را نامرئی و غیرقابل‌فهم و درک و رویت می‌کند. دنیای عالم دوست دارد که بوزون هیگز بوده باشد! خوب برایشان ظاهرش می‌کند. پیتر هیگز خداناباور بود و منکر آن حتی خداستیز. دنیای عالم نام این ذره شیطانی او را ذره خدا گذاشت تا او به افسوس و ماتمش بنشیند. خدا را باید این‌گونه نگریست.

 

در این نمودار آیا چیزی به نام ذره هیگز رویت می‌شود؟ اگر بخواهید و دوست داشته باشید بله. ولی اگر مخالف باشید و دوست نداشته باشید این‌چنین ذره‌ای مشاهده نمی‌شود. چون نیاز به کف‌بینی و تفسیر دارد. چیزی شبیه فال قهوه است.

در نیمه دوم قرن بیستم میلادی، فیزیک‌دان‌ها مدلی به نام مدل استاندارد ذرات بنیادی را گسترش دادند. به طور تقریبی، تمام پدیده‌های فیزیکی، به جز گرانش، با استفاده از این مدل توضیح داده می‌شوند. پس ناقص است؛ چون محسوس‌ترین چیز برای انسان گرانش است.

در سال‌های اخیر و با پیشرفت علم فیزیک، طبیعت به گونه متفاوتی توصیف می‌شود. هر ذره موجی در یک میدان است. به‌عنوان‌مثال، نور را در نظر بگیرید. نور، هم‌زمان موجی در میدان الکترومغناطیسی و رودی متشکل از ذراتی به نام فوتون است.

همیشه می‌گفتیم ذرات، جهان را ساخته‌اند، اما در واقع این‌گونه نیست. فیزیک جدید، نظر متفاوتی در این مورد دارد. بر طبق نظریه‌های فیزیک جدید، جهان نه از ذرات، بلکه از میدان‌ها ساخته شده است. مکان ذره مشخص است، اما میدان در مکان مشخصی قرار ندارد و در همه جای جهان پخش می‌شود. میدان در واقع عددی در هر نقطه در فضا و زمان است. ذره مکان دارد، اما میدان نوسان و مقدار آن هر لحظه تغییر می‌کند.

نظریه جدید در مورد ساختار کیهان بیان می‌کند که میدان کوانتومی در هر نقطه در فضا و زمان، نوسان می‌کند. شاید این پرسش را شنیده باشید، نور یا الکترون‌ها، ذره هستند یا موج؟ پاسخ، موج است. هر آنچه به‌عنوان ذره از آن یاد می‌کنیم، در واقع همان چیزی است که به هنگام نگاه‌کردن به میدان‌ها، می‌بینیم. شاید از خود بپرسید که چه اهمیتی دارد که جهان به‌جای ذرات از میدان، ساخته شده است. هنگامی که به میدان نگاه می‌کنیم، ارتعاش و ذره را در آن می‌بینیم. کاملاً منطقی به نظر می‌رسد که از فیزیک ذرات استفاده کنیم و بگوییم: الکترون را به‌عنوان ذره در اتم می‌بینیم، گرچه بر طبق فیزیک جدید می‌دانیم که ارتعاشی در میدان الکترونی است. طبق فیزیک کوانتومی، همه‌ی ذرات حاصلِ میدان‌های نامرئی‌ای (که مشابه با موج‌هایی در فضا است) در فضا هستند،

 

تقارن چیست؟

چهار نیروی بنیادی در طبیعت وجود دارند و ویژگی‌های آن‌ها توسط مدل استاندارد توضیح داده می‌شود. اما سؤال جالب آن است که چرا چهار نیرو در کیهان وجود دارد و منشأ آن‌ها کجاست. پاسخ این سؤال در مفهومی به نام تقارن، نهفته است. چیزی در جهان وجود دارد که می‌توان آن را چرخاند یا از مکانی به مکان دیگر منتقل کرد، بدون آنکه ماهیت بنیادی آن را تغییر دهیم. در دهه ۵۰ میلادی نظریه تقارن مطرح شد و منشأ نیروها به آن ربط داده شد. تقارن‌های بسیار قدرتمندی به نام تقارن پیمانه‌ای (Gauge Symmetry) وجود دارند. دلیل کلیدی وجود نیروهای اصلی، وجود این تقارن است. نیرویی که به دلیل تقارن ایجاد می‌شود، همواره بلند برد است. اما نیروهای هسته‌ای کوتاه‌برد هستند. تا اینجا، قسمتی از مشکل حل شده است. منشأ نیروهای بلند برد پیدا شد، اما در مورد نیروهای کوتاه‌برد، مانند نیروهای هسته‌ای چه می‌توان گفت. آیا تقارن در هسته اتم وجود ندارد؟ خیر، تقارن آنجا وجود دارد، اما شکسته می‌شود. در واقع، چیزی در طبیعت وجود دارد که تقارن را می‌گیرد و آن را می‌شکند. اگر این نظریه درست باشد، تقارنی داریم که نیرو را به وجود می‌آورد، اما این نیرو به ناحیه بسیار کوچکی محدود می‌شود. شاید بپرسید چگونه چنین تقارنی شکسته می‌شود. برای این کار به میدانی نیاز داریم که تمام فضا را پرکرده و مقدار آن در فضای خالی مخالف صفر است. به طور خلاصه، پاسخ همه این پرسش‌ها در میدان هیگز نهفته است. تقارن، نیرو را به وجود می‌آورد. بیشتر این نیروها بلند برد هستند، برای‌آنکه نیرویی کوتاه‌برد باشد، تقارن باید شکسته شود. میدان هیگز تقارن را می‌شکند و نیروهای هسته‌ای را در محدوده بسیار کوچکی محبوس می‌کند. در مبحث تابع جهانی نیرو و انرژی نشان خواهیم داد که چیزی به نام تقارن یا ابر تقارن وجود ندارد که میدان هیگز آن را بشکند.

پایه و اساس فیزیک کوانتوم، معادله موج است. این معادله، هر سیستم کوانتومی را به زبان ریاضی توصیف می‌کند. تابع موج ارتباط بسیار نزدیکی با توزیع احتمال سیستم موردمطالعه دارد. فرض کنید سیستم کوانتومی از تک الکترون تشکیل شده است و این الکترون تنها می‌تواند در راستای محور افقی (سیستم یک‌بعدی) حرکت کند. تابع موج این سیستم یک‌بعدی چه اطلاعاتی به ما می‌دهد؟ احتمال قرارداشتن الکترون در هر نقطه روی محور افقی توسط تابع موج داده می‌شود. ازآنجاکه تابع موج ممکن است در برخی نقاط منفی باشد و توزیع احتمال منفی هیچ معنای فیزیکی ندارد، برای بیان احتمال حضور الکترون در سیستم موردنظر از مربع تابع موج استفاده می‌شود. به باور ما تابع موج می‌تواند معنی و مفهوم دیگری هم داشته باشد؛ یعنی اینکه یا خود میدان کوانتومی به این شکل مواج می‌شود یا اینکه ذره به این شکل با میدان درگیر و برهم‌کنش می‌کند. مقادیر مثبت برای بیرون میدان و مقادیر منفی برای درون میدان است؛ یعنی ذره در داخل و بیرون میدان نوسان می‌کند؛ یعنی در حال گذر میدانی است. چون مشاهد شده که ذرات از سدهای پتانسیل با ولتاژ یا پتانسیل بالاتر از خود، عبور می‌کنند. یعنی میدان میان‌بری برای ذرات کوانتومی است. باید بدانیم که مدل استاندارد علی‌رغم موفقیت‌های بسیار در توضیح بسیاری از پدیده‌ها، کامل نیست.

ذره بوزون هیگز در شتاب‌دهنده بسیار قدرتمندی به نام هادرون کشف شد. شاید از خود بپرسید چرا برای کشف این ذره نیاز به ساخت چنین شتاب‌دهنده قدرتمند با هزینه‌ای بسیار زیاد بود. این ذره در طبیعت یافت نمی‌شود، پایداری آن به قدری کوتاه است که اگر در جایی در طبیعت تولید شود، بلافاصله به ذرات دیگر تبدیل خواهد شد. بنابراین، تنها راهی که می‌توان به وجود این ذره و ویژگی‌های آن پی برد، ساختن یا خلق مصنوعی (سنتز) آن است. برای ساخت این ذره به انرژی نیاز داریم. اما این انرژی از کجا می‌آید؟ بر طبق رابطه معروف هم ارزی می‌دانیم که هر ذره‌ جرم‌داری، انرژی دارد.

انرژی انواع و شکل‌های مختلفی دارد. شکل‌های مختلف انرژی می‌توانند به یکدیگر تبدیل شوند. به‌عنوان‌مثال، جسمی را به سمت بالا پرتاب می‌کنیم. در ارتفاع صفر و در لحظه آغاز حرکت، تمام انرژی آن از نوع انرژی جنبشی است. هرچه ارتفاع جسم از سطح زمین بیشتر شود، انرژی جنبشی کاهش و انرژی پتانسیل افزایش می‌یابد. در ارتفاع مشخصی، جسم ساکن شده و تمام انرژی جنبشی جسم به انرژی پتانسیل گرانشی تبدیل شده است.

اکنون برخورد دو ذره با یکدیگر را در نظر بگیرید. دو نوع انرژی در برخورد دو ذره با یکدیگر مهم هستند:

انرژی جنبشی جرم، بنا بر رابطه هم ارزی می‌دانیم که جرم و انرژی معادل یا هم ارز یکدیگر هستند.

بنابراین، در برخورد ذرات با یکدیگر، انرژی جنبشی می‌توان به جرم تبدیل شود. دو ذره بسیار سبک را در نظر بگیرید. آن‌ها را با انرژی جنبشی زیاد به سمت یکدیگر حرکت دهید. از برخورد این دو ذره با هم ذره جدید تولید (سنتز) خواهد شد. برای انجام این کار به یک شتاب‌دهنده بسیار قوی نیاز داریم. پس شتاب‌دهنده سرن یک کاشف ذرات نیست؛ بلکه خالق یا سنتزکننده ذرات جدید است که در طبیعت وجود خارجی هم ندارند. الماس در طبیعت یافت می‌شود ولی CBN یا کریستال نیترید بور در آزمایشگاه تولید یا سنتز می‌شود که پایدار و از الماس هم سخت‌تر است. حتی بلور سیلیکات منیزیم ژاپنی که سخت‌ترین کریستال شناخته شده است که در طبیعت هم نیست.

 

تولید و آشکارسازی ذره بوزون هیگز

مرحله اول تولید ذره بوزون هیگز است. انرژی پروتون‌های برخوردکننده داخل شتاب‌دهنده در حدود ۱۰۰ برابر بزرگ‌تر از جرم بوزون هیگز است. این ذره شاید پس از میلیاردها برخورد، تولید شود. باید بدانیم که در یک ثانیه در حدود ۴۰ میلیون برخورد در شتاب‌دهنده هادرون رخ می‌دهد. در این تعداد برخورد در ثانیه، در حدود ۳۰ جفت پروتون به یکدیگر برخورد می‌کنند. در پایان، در هر ثانیه یک ذره بوزون هیگز تولید خواهد شد. فرض کنید بوزون هیگز تولید شده است، سؤالی که باید به آن پاسخ دهید آن است که از کجا می‌دانیم ذره تولید شده واقعاً بوزون هیگز است. آشکارسازی این ذره چگونه انجام می‌شود؟
برای انجام این کار از آشکارسازهای بسیار پیشرفته‌ای استفاده شده است. این آشکارسازها می‌توانند ذراتی مانند الکترون‌ها، میون‌ها، فوتون‌ها و دیگر ذرات بنیادی را شناسایی کنند. آیا آن‌ها ذره بوزون هیگز را نیز شناسایی خواهند کرد؟
خیر، زیرا این ذره برای مدت‌زمان طولانی نمی‌تواند وجود داشته باشد. طول عمر این ذره در حدود 22-^10 ثانیه است؛ بنابراین، همان لحظه‌ای که تولید می‌شود، بلافاصله به ذرات دیگر تبدیل خواهد شد. این ذره هیچ شانسی برای رسیدن به آشکارساز ندارد. در نتیجه، توسط آشکارساز شناسایی نمی‌شود، پس فیزیک‌دان‌ها از کجا به وجود این ذره پی بردند؟ پاسخ سؤال بالا در چگونگی واپاشی بوزون هیگز و تبدیل آن به ذرات بنیادی دیگر نهفته است. مدهای مختلفی برای واپاشی وجود دارند. ذره بوزون هیگز می‌تواند به ذرات بنیادی مختلفی تبدیل شود، اما تبدیل آن به دو فوتون قابل‌توجه خواهد بود. این نکته را به یاد داشته باشید که بوزون هیگز نمی‌تواند به طور مستقیم به دو فوتون تبدیل شود. جزئیات این مسئله نیازمند دانش عمیقی در مورد فیزیک ذرات بنیادی است که در اینجا به آن نمی‌پردازیم. نکته مهم وجود بوزون هیگز در ابتدا و دو فوتون در انتهای فرایند است؛ بنابراین، دو فوتون تولید پس از نابودی بوزون هیگز توسط آشکارساز، شناسایی خواهند شد. یعنی بوزون هیگز هرگز به‌صورت مستقیم شناسایی و مشاهد نشده است؛ بلکه با یک نوع تعبیر و تفسیر فیزیکی مدعی وجود آن شده‌اند.

خلاصه مطلب اینکه پیشگویی در عالم سیاست و حکومت و فریب‌دادن مردم عوام کارایی و مورد مصرف دارد و پیش‌بینی و آزمون فکری در فیزیک هیچ ارزشی ندارد. پیشگویی باید بسیار دقیق و فرمول‌بندی شده باشد که قابل‌درک و فهم برای همه باشد. سپس در بوته آزمون قرار گرفته و متخصصین علوم آزمایشگاهی بی‌طرف و آگاه صحت درستی آن را برسی کنند. آن هم بدون داشتن هیچ‌گونه پیش‌زمینه فکری، چون در روند آزمون و استنباط نهایی از آزمون تأثیرگذار است. وگرنه این دو فوتون شناسایی شده می‌تواند حاصل کنش یک‌ذره - پادذره بوده باشد و هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای برای وجود بوزون هیگز نیست. تازه هیگز بوده هم باشد، این ذره کاملاً سنتزی به دست بشر بوده و در طبیعت و کیهان هرگز یافت هم نمی‌شود؛ چون عمر و بقایی در حد صفر و هیچ دارد. موضوع بسیار مهم اینکه نیوتن به دنبال درک واقعیت و ماهیت اینرسی بود و از سه واحد نیرو، جرم و شتاب برای ارائه مفهوم اینرسی به دیگران استفاده کرد. این یک سوءتفاهم بسیار بزرگ است که فیزیک‌دانان به دنبال درک و توضیح ماهیت خود جرم حرکت کرده‌اند؛ چون جرم باشد یا نباشد یا هرچه که بوده باشد، نتیجه ثانویه اینرسی است و خود اینرسی باید شناخته و سپس تعریف و ارائه شود. بوزون هیگز بوده باشد بازهم مشکل اینرسی لاینحل باقی می‌ماند؛ ولی اگر اینرسی شناخته شود، موضوع جرم خودبه‌خود حل‌وفصل می‌شود.

 

 

اما نظر قطعی ما:


بیشینه انرژی فوتون گاما یا انرژی تابشی الکترومغناطیس، جمع انرژی دو نوترون یا ۱.۸۷۹ گیگا الکترون‌ولت است؛ چون چگالی انرژی الکترومغناطیس بیشتر از این نمی‌تواند بوده باشد؛ چون موج عرضی به حالت طولی تغییر پیدا می‌کند. مبحث بیشینه و کمینه بَسامد - انرژی و یا حداکثر و حداقل چگالی انرژی تابش‌های کیهانی بر واحد سطح، اعلام آغاز تخریب کیهان. ولی جرم هرکدام از این فوتون‌های ادعا شده نصف انرژی بوزون هیگز یعنی ۶۳ گیگا الکترون‌ولت است که این دو ذره اصلاً فوتون نیستند؛ بلکه خودشان ذره دیگری هستند؛ اما خنثی. در کیهان‌شناسی نیز این خطا به وجود می‌آید و ذرات شتاب‌دار کیهانی با فوتون گاما اشتباه گرفته می‌شوند.

 

لدرمن استاد مؤسسه فناوری ایلینوی و نویسندهٔ کتاب ذرهٔ خدا: اگر پاسخ کائنات است، سؤال چیست؟ می‌باشد که در آن بوزون هیگز را «ذرهٔ خدا» نامید. او اگرچه یهودی‌تبار است؛ اما در جهان‌بینی رسماً بی‌خدا و اتئیست است. او به مزاح اما به‌صراحت در صفحهٔ ۲۲ کتابش نوشته است که نمی‌توانسته است ذره‌ای که اثبات وجودش آن همه هزینه برده و دانشمندان را دهه‌ها به‌زحمت انداخته است را «ذرهٔ لعنت خدا» نام دهد، زیرا ناشر از چاپ کتابش سر بازمی‌زده است. اغلب در رسانه‌های غیرتخصصی از بوزون هیگز به‌عنوان «ذرهٔ خدا» یاد می‌شود. این ذره خیالی و موهومی شیطانی واقعاً لعنت خدا برای بشریت و کل جامعه علمی است که اعتبار علمی و صلاحیت همه آنها را روانه زباله‌دانی تاریخ می‌کند. چون هیچ منطق عقلانی ندارد چه برسد به نظریه فلسفی.

 

 

محمدرضا طباطبايي   ۱۴۰۱/۰۹/۳۰

http://www.ki2100.com